کسی به کوچه‌سار شب در سحر نمی‌زند/سرپل ذهاب، دو شب پس از زلزله

سوز سرما و داغ اندوه از غرب کشور ۶۰ ساعت است که گره خورده با شب و روزمان؛ این‌بار به جای شنیدن قصه نام‌آشنای تیشه فرهاد با غصه شنیدن خبر بالا رفتن تعداد کشته شده‌ها به خواب می‌رویم و طلوع صبحمان تاریک می‌شود از اندوه جان‌هایی که مرگ را زندگی می‌کنند. جان‌هایی که مجبور به بقا هستند و در کنار صدای ناله‌های عزیزان زیر آوار مانده‌شان که تا آخر عمر سمفونی زندگی‌شان خواهد بود در تکاپو برای دست‌یابی به ساده‌ترین ملزومات بقا هستند.